
سعدی
حکایت شمارهٔ ۱۸
عابدی را پادشاهی طلب کرد.
اندیشید که دارویی بخورم تا ضعیف شوم، مگر اعتقادی که دارد در حقِّ من زیادت کند.
آوردهاند که داروی قاتل بخورد و بمرد.
۴
آن که چون پسته دیدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پیاز
۵
پارسایانِ رویْ در مخلوق
پشت بر قبله، میکنند نماز
۶
چون بنده خدایِ خویش خوانَد
باید که به جز خدا نداند
تصاویر و صوت















نظرات
بن درس نادرس
ما را همه شب نمی برد خواب
میر ذبیح الله تاتار
میر ذبیح الله تاتار
saeed ahadkish