سعدی

سعدی

غزل شمارهٔ ۶

۱

ای یار ناگزیر که دل در هوای توست

جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست

۲

غوغای عارفان و تمنای عاشقان

حرص بهشت نیست که شوق لقای توست

۳

گر تاج می‌دهی غرض ما قبول تو

ور تیغ می‌زنی طلب ما رضای توست

۴

گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌کشی

زجر و نواخت هر چه کنی رای رای توست

۵

گر در کمند کافر و گر در دهان شیر

شادی به روزگار کسی کآشنای توست

۶

هر جا که روی زنده‌دلی بر زمین تو

هر جا که دست غمزده‌ای بر دعای توست

۷

تنها نه من به قید تو درمانده‌ام اسیر

کز هر طرف شکسته‌دلی مبتلای توست

۸

قومی هوای نعمت دنیا همی پزند

قومی هوای عقبی و ما را هوای توست

۹

قوت روان شیفتگان التفات تو

آرام جان زنده‌دلان مرحبای توست

۱۰

گر ما مقصریم تو بسیار رحمتی

عذری که می‌رود به امید وفای توست

۱۱

شاید که در حساب نیاید گناه ما

آنجا که فضل و رحمت بی‌منتهای توست

۱۲

کس را بقای دائم و عهد مقیم نیست

جاوید پادشاهی و دائم بقای توست

۱۳

هر جا که پادشاهی و صدری و سروری

موقوف آستان در کبریای توست

۱۴

سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت

خاموشی از ثنای تو حد ثنای توست

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 1166
آلبومی از مینیاتورها و نمونه‌های خوشنویسی » تصویر 63
کلیات سعدی مصور و مذهب نسخه‌برداری شده در ۹۳۴ هجری قمری شیراز » تصویر 710

نظرات

user_image
بهار بینا
۱۳۹۱/۱۲/۲۸ - ۱۲:۵۳:۴۲
سلامدر مصرع دوم این بیتقومی هوای نعمت دنیا همی پزندقومی هوای عقی و، ما را هوای تستکلمه ی عقبی صحیح نیست؟
user_image
علی
۱۳۹۳/۱۰/۲۱ - ۲۰:۵۴:۴۴
با سلام اگر به بیت پنجم غزل بعدی نگاه کنید متوجه میشید که همون کلمه ی عقبی درسته .اینجا هم غلط تایپی باید باشه .در غزل بعدی چند بیت از همین غزل عینا یا با تفاوت خیلی کم اومده .موفق
user_image
علیرضا محدثی
۱۳۹۴/۰۹/۱۹ - ۱۶:۱۶:۱۹
دوستان عزیز ! در مورد مصرع اول بیت اول ، حتما باید بعد از یار ، خلامت ویرگول گذاشته بشه . اکثرا به اشتباه ، " یار ناگزیر " و به صورت ترکیب وصفی در نظر میگیرند که العیاذ بالله نسبت دادن یاوری زورکی ! به خداوند هست . اما اگر بگیم :ای یار، ناگزیر که دل در هوای تستمشکل برطرف میشه .
user_image
نیلوفر
۱۳۹۵/۰۶/۱۳ - ۱۸:۳۸:۴۹
ببخشید توست یا تست؟؟؟ چه جوری درسته؟؟
user_image
حمیدرضا
۱۳۹۹/۰۲/۳۰ - ۱۰:۵۳:۰۸
@علیرضا محدثی:جناب محدثی من راجع به «یار ناگزیر» کمی جستجو کردم و بر طبق یافته‌هایم فرمودهٔ جنابعالی را صحیح نمی‌دانم و اتفاقاً اینجا می‌بایست «یار ِ ناگزیر» خوانده شود. یافته‌های من:1. صفحهٔ 115 کتاب تکمله نفحات الانس (شرح احوال و آثار جامی)، مؤلف: رضی الدین عبدالغفور لاری، مصحح: محمود عابدی :یاری گیر گه ناگزیر تو بود: یعنی به خدا رو کن که از او گزیری نیست و با او از همه گزیر هست. در مرصاد العباد (ص 257) آمده است که «به یکی از بزرگان و مکاشفان حضرت خطاب رسید که انا بدّک اللازم فالزم بدک. از جان خودت گزیر است، از من گزیر نیست، پس ملازمت ناگزیر خود کن» و به نظر می‌رسد که در کاربرد تعبیر «یار ناگزیر» بعضی را به همین سخن توجه بوده است:عطار در یکی از مناجاتهای خود می‌گوید (دیوان/774):چیزی که دیدی از من آشفته روزگار - ای ناگزیر از سر آن جمله درگذرو سعدی در مطلع یکی از غزلهای خود (کلیات/786):ای یار ناگزیر که دل در هوای توست - جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست2. همچنان که از مطلب بالا مشخص است موصوف کردن «یار» به «ناگزیر» عمدی و اشاره به حدیث قدسی «انا بدّک اللازم فالزم بدک» است (که به نقل از میبدی در کشف الاسرار این حدیث خطاب به موسی (ع) گفته شده). همچنان که از شاهد اول مطلب بالا و شعر عطار مشخص است خداوند را مستقیما «ناگزیر» خطاب کرده‌اند.3. دیگران هم این ترکیب را به کار برده‌اند و در عموم موارد بر خلاف بیت سعدی شما نمی‌توانید بین یار و ناگزیر ویرگول بگذارید و بیت هنوز معنی درستی بدهد. مثال از سیف فرغانی:ای یار ناگزیر که جان چون تو دوست نیست - با دوستان خویش مرا نیز یار کناز اوحدی:از یار ناگزیر نشاید گریختن - زآن کس توان گریخت که باشد گزیر از اواز انوری:برخاستم دوات و قلم بردمش به پیش - آن یار ناگزیر و رفیق سخن‌گزاربا تشکر