
سعدی
شمارهٔ ۷
۱
یکی را دیدم اندر جایگاهی
که میکاوید قبر پادشاهی
۲
به دست از بارگاهش خاک میرفت
سرشک از دیده میبارید و میگفت
۳
ندانم پادشه یا پاسبانی
همی بینم که مشتی استخوانی
تصاویر و صوت

نظرات