ادیب صابر

ادیب صابر

شمارهٔ ۴۳

۱

ای رخ و زلفین تو در فتنه دام روزگار

کرده ام در عشق تو دل را به کام روزگار

۲

روزگار ار روز و شب باشد رخ و زلفین تو

روزگاری دیگرند ای من غلام روزگار

۳

لاجرم چون روزگار از جور ناسایی دمی

آری اندر جور معروف است نام روزگار

۴

کرده ام چشم از سرشک لاله گون چون جام می

تا می هجرم چشانیدی به جام روزگار

۵

نیست ممکن جستن از دام تو دل را، زانکه تو

روزگاری، کی توان جستن ز دام روزگار

۶

دام انعام خداوندست گویی دام تو

آن که بستد دل به جود از خاص و عام روزگار

۷

مجددین و عمده اسلام ابوالقاسم علی

آن معالی و معانی را امام روزگار

۸

پیشگاه عقل و فضل و پادشاه نظم و نثر

قبله فخر و شرف صدر و نظام روزگار

۹

روزگار آمد قوام عمر و قانون حیات

باز عمر اوست قانون و قوام روزگار

۱۰

فکرتش وقت فراست فطنتش هنگام فضل

بوفراس عهد گشت و بوتمام روزگار

۱۱

ای به چنگ حل و عقد تو عنان آسمان

ای به دست قبض و بسط تو زمام روزگار

۱۲

در جهان عدل امید امان عالمی

بر سپهر مجد خورشید کرام روزگار

۱۳

روزگار علم و عدل و دین همایون شد به تو

پس همای روزگاری یا امام روزگار

۱۴

مهر و کین تو در اقبال و ادبار جهان

امر و نهی تو سر حل و حرام روزگار

۱۵

کامران چون روزگاری وانکه دارد مهر تو

بهره ای دارد تمام از اهتمام روزگار

۱۶

منتقم چون روزگار آمد خلاف و کین تو

کیست آنکو بر زند بر انتقام روزگار

۱۷

راست گویی ایزد از خشنودی و خشم تو کرد

سعد و نحس آسمان، نور و ظلام روزگار

۱۸

گر نسیم خلق و اکرام تو بر عالم جهد

احنف و حاتم شوند از وی لئام روزگار

۱۹

روزگار است آفرین خوان بر خصال و رسم تو

وین کسی داند که دریابد کلام روزگار

۲۰

مهر و مه خوانند بر قدرت درود آسمان

روز و شب گویند بر صدرت سلام روزگار

۲۱

ای خداوند از جمال خدمت میمون تو

بی نصیبم داشت رای تیره فام روزگار

۲۲

این جمال و مرتبت بر روزگارم دام بود

یافتم آخر به اقبال تو دام روزگار

۲۳

تا گه گشتن بد و نیک است فعل آسمان

تا گه رفتن شب و روز است گام روزگار

۲۴

باد بر وفق مراد تو مدار آسمان

باد بر حسب بقای تو مقام روزگار

تصاویر و صوت

نظرات