صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۳۳۸

۱

جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت

دین و ایمان را به هیچ آن نامسلمان برنداشت

۲

در رسایی حلقه های زلف کوتاهی نداشت

گردن آزاده ما طوق احسان برنداشت

۳

زان لب شیرین ندادن داد ما انصاف نیست

خواهش ما از جگر هر چند دندان برنداشت

۴

گرچه خوردم غوطه ها چون لاله در خون جگر

نقطه بخت سیه دستم ز دامان برنداشت

۵

قدر خاموشی چه داند، هر که از تیغ زبان

چون دهان در هر سخن زخم نمایان برنداشت

۶

دست بیداد فلک را عجز ما کوتاه کرد

گوی ما از سر به راهی زخم چوگان برنداشت

۷

از لباس مشکفام کعبه خونگرمی ندید

هر که زخمی چند از خار مغیلان برنداشت

۸

از شکر هرگز نخواهد ناز معشوقی کشید

مور مغروری که یک حرف از سلیمان برنداشت

۹

در غبار انگیختن چندان که خط بیداد کرد

خال کافر چشم ازان لبهای خندان برنداشت

۱۰

دل ز خوش قطره های اشک، صائب چاک شد

منت باد صبا این نار خندان برنداشت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۱۰
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۵۲۵

نظرات