صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۴۴۱

۱

پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است

خرده گل همه در دیده بلبل خوب است

۲

حاصل گردش افلاک دم صبح بود

از نفس آنچه شمرده است همان محسوب است

۳

بس که شد سختی ایام گوارا بر من

هر که بر سینه زند سنگ مرا، دلکوب است

۴

نسبت شمع به رخسار تو از بی بصری است

هر چه در پرده شب جلوه کند معیوب است

۵

سهل کاری است گذشتن ز تماشای بهشت

هر که صبر از رخ خوب تو کند ایوب است

۶

بی کشش کوشش عاشق به مقامی نرسد

فارغ از سعی بود سالک اگر مجذوب است

۷

دلپذیرست ز نزدیکی گل نشتر خار

هر جفایی که ز محبوب رسد محبوب است

۸

هر که از راه ادب دست فضولی اینجا

بر دل خویش نهد، در کمر مطلوب است

۹

نوخطان گرد غم از سینه من می روبند

دایم این غمکده را بال پری جاروب است

۱۰

شد ز پیراهن ازان زخم زلیخا ناسور

که عبیرش ز غبار نظر یعقوب است

۱۱

گرچه در وصل بود عاشق حیران صائب

همچنان چشم به راه خبر و مکتوب است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۲۵۹
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۴۸

نظرات