
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۱
۱
عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
راه طی گشت و همان آبله ها نیمرس است
۲
آه ما گر به زمین بوس اجابت نرسد
نیست تقصیر هدف، ناوک ما نیمرس است
۳
در ستمکاری و بیداد رسا افتاده است
یار چندان که در آیین وفا نیمرس است
۴
به من از تیغ تو یک زخم نمایان نرسید
مد احسان تو بیرحم چرا نیمرس است؟
۵
نکهت پیرهن یوسف مصرست رسا
گر ز کوته نظری جذبه ما نیمرس است
۶
نه به غمخانه من، نه به مزارم آمد
آن ستمگر ز کجا تا به کجا نیمرس است!
۷
میوه پخته محال است نیفتد بر خاک
هر که دل بسته به این دار فنا نیمرس است
۸
می رسد رزق به اندازه حاجت صائب
بر زیادت طلبان آب و گیا نیمرس است
تصاویر و صوت


نظرات