
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۵۴
۱
بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
می دهد خاموشی من سرمه غماز مرا
۲
گر برون آید، به خون خود گواهی می دهد
ناله تا در دل نگردد خون، هم آواز مرا
۳
از نوازش منت روی زمین دارد به من
چرخ سنگین دل زند گر بر زمین ساز مرا
۴
گوش گل بی پرده از گلبانگ من گشت و هنوز
باغبان سنگدل نشنیده آواز مرا
۵
کی به ساحل می گذارد موجه خود را محیط؟
از شکستن نیست پروا بال پرواز مرا
۶
سیل از ویرانه من شرمساری می برد
نیست جز افسوس در کف خانه پرداز مرا
۷
از شبیخون نسیم صبح ایمن می شود
شمع اگر فانوس سازد پرده راز مرا
۸
از دو عالم دوخت چشمم دوربینی های عشق
تا کجا خواهد گشودن چشم شهباز مرا
۹
عقل اگر صائب نسازد با دل من گو مساز
عشق با آن بی نیازی می کشد ناز مرا
تصاویر و صوت


نظرات