
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۶۲۴
۱
دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
که قدم از ره باریک ادب دور گذاشت
۲
این همان جلوه حسن است که چون ساقی شد
داغ بی حوصلگی بر جگر طور گذاشت
۳
لب ببند از سخن حق که همین گستاخی
بالش دار به زیر سر منصور گذاشت
۴
وادی عشق چه وادی است که با آن وسعت
پای باید همه جا بر کمر مور گذاشت
۵
کلک صائب نشود کندرو از طعنه خصم
نتوان اره به فرق شجر طور گذاشت
تصاویر و صوت

نظرات