صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۶۷۵

۱

درین دو هفته که زاینده رود سرشارست

پلی است آن طرف آب، هر که هشیارست

۲

چسان ز سیر چمن خاطرم گشاده شود

که بوی گل به دماغ ضعیف من بارست

۳

دل آرمیده بود تا شمرده است نفس

چمن صحیح بود تا نسیم بیمارست

۴

عرق ز روی تو آتش به زیر پا دارد

عجب نباشد اگر همچو اشک، سیارست

۵

به خارخار هوس دامن تو در گروست

وگرنه بادیه عشق بی خس و خارست

۶

به وصل دلبر کنعان رسیدن آسان نیست

متاع این سفر از چشم همچو دستارست

۷

ز درد خویش ندارم خبر، همین دانم

که هر چه جز دل خود می‌خورم زیانکارست

۸

جهان به مجلس مستان بیخرد ماند

که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست

۹

به مجمعی که فتادی بساز با یاران

که در نماز جماعت شتاب بیکارست

۱۰

مخور فریب مسیحا و چاره‌سازی او

که شربت دل بیمار، چشم بیمارست

۱۱

نظر به کعبه و بتخانه نیست عاشق را

که طفل، شوخ چو افتاد خانه بیزارست

۱۲

به طبع تازه صائب فسردگی مرساد!

که در بهار و خزان خامه‌اش گهربارست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۶۹

نظرات

user_image
فاطمه زندی
۱۴۰۲/۰۴/۳۱ - ۱۳:۴۳:۲۱
درود جهان به مجلس مستان بیخرد ماند  که در شکنجه بود هر کسی که هشیارست..