صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۶۷۸

۱

دل شکسته به قرب خدای راهبرست

که شیشه چون شکند در دکان شیشه گرست

۲

صفای آب روان بیشتر ز استاده است

چه نعمتی است که عمر عزیز در گذرست

۳

ز دست کوته خود ناامید چون باشم؟

که جای بهله کوتاه دست بر کمرست

۴

شبی است همچو شب زلف او دراز مرا

که آفتاب قیامت ستاره سحرست

۵

زنان سوخته رزقش همیشه آماده است

چو لاله هر که درین باغ آتشین جگرست

۶

تو آن نه ای که به دوری ز دیده دور شوی

که روزگار جوانی همیشه در نظرست

۷

شعور، آینه دار هزار تفرقه است

خوشا کسی که ز وضع زمانه بیخبرست

۸

شراب لعل به اندازه صرف کن زنهار

که خون زیاده چو گردید رزق نیشترست

۹

ز حسن بیش بود بهره دوربینان را

گل نچیده دوامش ز چیده بیشترست

۱۰

ز خار تشنه جگر نگذرند صائب خشک

که پای آبله پایان عشق دیده ورست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۳۷۰

نظرات

user_image
سفید
۱۴۰۱/۱۲/۰۳ - ۱۶:۱۳:۴۴
  صائب یک حکیم واقعی بوده است. معانی اشعارش چیزی ماورای عمیق‌ است‌؛ کاملا خارق‌العاده و حیرت‌انگیز.