
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۳۵
۱
کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟
سیاه خیمه لیلی ز آه مجنون است
۲
مسیح سوزن خود گو به هرزه تیز مکن
که چشم آبله ما به خار هامون است
۳
شکوه سنگدلان زور عشق می خواهد
به قصر بردن شیرین نه کار گلگون است
۴
به دست موی شکافان کسی اسیر مباد
همیشه زلف ز سودای شانه مفتون است
۵
به دست بد گهران داد بوسه گاه مرا
دلم ز غیرت تبخال او پر از خون است
۶
ز خرمی مژه بر هم نمی توانم زد
شبی که پنجه اطفال اشک گلگون است
۷
سبب مپرس تهیدستی مرا صائب
گناه سرو همین بس بود که موزون است
تصاویر و صوت


نظرات