
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۱۷۷۵
۱
به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
جهان و هر چه در او هست، واگذاشتنی است
۲
نظر به هر چه گشایی درین فسوس آباد
دریغ و درد بر اطراف او نگاشتنی است
۳
چه بسته ای به زمین و زمان دل خود را؟
گذشتنی است زمان و زمین گذاشتنی است
۴
ترا به خاک زند هر چه را برافرازی
به غیر رایت آهی که برفراشتنی است
۵
همین سرشک ندامت بود دل شبها
درین زمین سیه، دانه ای که کاشتنی است
۶
به شکر این که ترا چشم دل گشاده شده است
به هر چه هست، ز عبرت نظر گماشتنی است
۷
کسی که درد دلش را فشرده، می داند
که درد نامه صائب به خون نگاشتنی است
۸
اگر به خون ننویسی، به آب زر بنویس
که عزت سخن اهل درد، داشتنی است
تصاویر و صوت


نظرات
امیرابوالفضل
سفید
رحیم واعظی