صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۷۷۸

۱

در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است

نفس شمرده زدن نیز بادپیمایی است

۲

حضور، لازم عشق خدایی افتاده است

بود همیشه پریشان دلی که هر جایی است

۳

به خون خویش سرانجام می دهد محضر

سیه دلی که چو طاوس در خودآرایی است

۴

ز خانه صورت دیوار می جهد بیرون

به محفلی که مرا دعوی شکیبایی است

۵

کدام ظاهر و باطن موافق است به هم؟

دلش ز سنگ بود گر سپهر مینایی است

۶

ز چاه روی به بازار می کند یوسف

ز خلق روی نهفتن تلاش رسوایی است

۷

درون سینه کند سیر، بر مجنون را

ز بیقراری وحشت دلی که صحرایی است

۸

فغان که مردم کوته نظر نمی دانند

که بستن نظر از عیب خلق بینایی است

۹

کجا ز سیلی خط هوشیار خواهد شد؟

چنین که چشم تو مشغول باده پیمایی است

۱۰

ز خط و زلف کند حلقه های چشم ایجاد

ز بس که عارض او تشنه تماشایی است

۱۱

بهار عالم ایجاد نیست غیر سخن

که سبزی پر طوطی ز فیض گویایی است

۱۲

درین جهان چو دوزخ اگر بهشتی هست

که می توان نفسی راست کرد، تنهایی است

۱۳

تو از گرانی خود می کشی تعب صائب

ز خار، باد صبا ایمن از سبکپایی است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۱۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۳۱۵

نظرات