صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۱۸۸۹

۱

آزادگی به سلطنت جم برابرست

دست ز کار رفته به خاتم برابرست

۲

گردی است خط یار که چون خاک کربلا

در منزلت به خون دو عالم برابرست

۳

بیکس نواز باش که هر طفل بی پدر

در منزلت به عیسی مریم برابرست

۴

هر حلقه ای که نیست در او ذکر حق بلند

در چشم ما به حلقه ماتم برابرست

۵

ما آبروی خویش به گوهر نمی دهیم

بخل بجا به همت حاتم برابرست

۶

ما همچو غنچه از دل پر خون خویشتن

داریم گوشه ای که با عالم برابرست

۷

دلهای داغدار بود کعبه امید

شورابه سرشک به زمزم برابرست

۸

نقد حیات در گره غنچه بسته است

عمر گل شکفته به شبنم برابرست

۹

چون سرو تازه روی نباشد تمام عمر؟

بی حاصلی به حاصل عالم برابرست

۱۰

از سینه هر دمی که برآید به یاد دوست

صائب به عمر جاوید آن دم برابرست

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۴۷۱

نظرات

user_image
مصطفی ا
۱۴۰۲/۰۵/۲۴ - ۱۰:۱۱:۴۱
خیلی شعر زیبایی هست . این تک بیتش "بیکس نواز باش که هر طفل بی پدر / در منزلت به عیسی مریم برابرست" را کلی سال پیش (در پست های یک خانم افغان تبار مقیم خارج که این بیت یه جورایی همیشه یاد آور منش و رفتار خوب اون زن واسم هست و تلاش میکرد با وجودیکه خودش زندگی خوبی  نداشت از درامدش به بقیه کمک کنه. و چه خوب که همه ی ما همین بیت را سرلوحه زندگیمون قرار بدهیم و به دیگران کمک کنیم حتی اگر خودمون در رفاه نباشیم.) دیده بودم و هر از گاهی در ذهنم مرور میشد. که بلاخره امروز جستجو کردم و کل شعر رو دیدم.+بعلاوه اینکه، کاشکی معنی روان تمام اشعار هم اضافه میکردید. مثلا معنی مصرع دوم "دست ز کار رفته به خاتم برابرست" و بیت "دلهای داغدار بود کعبه امید / شورابه سرشک به زمزم برابرست" را متوجه نشدم. ممنون میشم اگر کسی میدونه ترجمه کنه. 
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۰۵/۲۴ - ۱۲:۳۳:۴۶
سلام آقا مصطفی گرامی  بنظرم منظور این باشه وقتی دلی شکست  وبه درگاه خداوند دست تضرع بلند کرد مطمئن باش که حاجت روا میگرده  وهمانطور که کعبه نهایت آمال هر حاجت منده اون دل شکسته, در حکم کعبه است واشکی که از دیده‌گان اون شخص مضطر در حال دعا وتضرع جاری میگرده با آب چاه زمزم که در افواه عموم (مسلمانان) به نوعی مقدسه برابری میکنه  این بیت بنده را به یاد حکایت حلوا خریدن شیخ احمد خضروییه جهت غریمان در مثنوی معنوی دفتر دوم انداخت آنجا که مولانا در باب تضرع وگریه کودک به ما پندی ارزنده میده تانگرید کودک حلوا فروش بحررحمت در‌نمی‌آید به جوش ای برادر طفل،طفل چشم توست کام خود موقوف زاری دان درست گرهمی خواهی که آن خلعت رسد پس بگریان طفل دیده بر جسد با عرض پوزش از سروران بزرگوار واگر توضیات تکمیلی را مرقوم بفرمایند بر بنده منت گذاشته اند   شاد باشی در پناه حق
user_image
مصطفی ا
۱۴۰۲/۰۸/۱۸ - ۰۴:۱۵:۱۰
آقای رضای عزیز خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید و توضیح دادید. با سپاس