صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۰۰۹

۱

رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است

حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است

۲

یک دیدن از برای ندیدن بود ضرور

هر چند روی مردم عالم ندیدنی است

۳

ز ابنای روزگار، تغافل غنیمت است

یوسف به سیم قلب ز اخوان خریدنی است

۴

نتوان به حق ز بال و پر جستجو رسید

کاین ره به پای قطع تعلق بریدنی است

۵

تا در لحد شود گل بی خار بسترت

دامن ز خارزار علایق کشیدنی است

۶

در گلشنی که نعل بهاران در آتش است

دامن ز هر چه هست، به جز خار، چیدنی است

۷

چون کوه تا خزانه لعل و گهر شوی

در زیر تیغ، پای به دامن کشیدنی است

۸

بگشای چاک سینه که بر منکران حشر

روشن شود که صبح قیامت دمیدنی است

۹

دندان به دل فشار که آن نونهال را

بوییدنی است سیب ذقن، نه گزیدنی است

۱۰

صائب ز حسن گل چمن آراست بی نصیب

از عندلیب وصف گلستان شنیدنی است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۲۹

نظرات