صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

۱

از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت

این باغ را ببین که چه در یکدگر شکفت

۲

شب زنده دار باش کز این باغ دلفریب

آن فیض بیش برد که پیش از سحر شکفت

۳

گلگل شکفت آبله من ز نیشتر

نتوان به روی دشمن ازین بیشتر شکفت

۴

با غنچگی بساز که نرگس درین چمن

افتاد در خمار اگر یک نظر شکفت

۵

جای فراغ بال ندارد فضای چرخ

در سینه صدف نتواند گهر شکفت

۶

هر پاره ای شد از جگرم لعل آبدار

پیکان آبدار تو تا در جگر شکفت

۷

از چشم شور، صبح به خون شفق نشست

بیچاره شد کسی که درین بوم و بر شکفت

۸

مردم به روی هم نتوانند رنگ دید

خوش وقت لاله ای که به کوه و کمر شکفت

۹

چندان که کرد شرم و حیا بیش خودکشی

در پرده غنچه لب او بیشتر شکفت

۱۰

هر چند گل ز خنده سر خود به باد داد

سال دگر ز ساده دلی بیشتر شکفت

۱۱

برداشت سقف چرخ ز جا، شور بلبلان

صائب درین بهار چه گل تا دگر شکفت

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۵۷۴

نظرات

user_image
مهدی قنبریان
۱۳۹۸/۰۵/۱۷ - ۱۷:۲۴:۵۶
سلامظاهراً مصرع دوم، بیت دوم باید این‌گونه باشید:«آن غنچه فیض برد...»
user_image
سعید
۱۳۹۹/۱۱/۱۷ - ۱۳:۰۹:۴۶
در بیت نهم به نظر می‌رسد مصرع نخست به صورت «چندان که کرد شرم و حیا پیشِ خود کسی» درستتر باشد.