صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۲۱۶۰

۱

یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است

در هاله آغوش، چو ماهت نگرفته است

۲

مغرور ازانی که چو خود عربده جویی

تیغ ستم از دست نگاهت نگرفته است

۳

زان خنده زنی بر من بی برگ که هرگز

آتش نفسی نبض گیاهت نگرفته است

۴

در باغ جهان شاخ گلی نیست که صد دست

سرمشق شکستن ز کلاهت نگرفته است

۵

چشم سیهی نیست که خواباندن شمشیر

تعلیم ز مژگان سیاهت نگرفته است

۶

سیب ذقنی نیست درین باغ که صد بار

گلگونه رنگ از رخ ماهت نگرفته است

۷

آخر که رسد در تو، که دلهای سبکسیر

دامن به سبکدستی آهت نگرفته است

۸

رحمی به سیه روزی ما سوختگان کن

تا زنگ خط آیینه ماهت نگرفته است

۹

بر گرد به میخانه ازین توبه ناقص

تا پیر خرابات به راهت نگرفته است!

۱۰

آن کس که زند خنده به بیهوشی صائب

پیمانه ای از دست نگاهت نگرفته است

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی  - به کوشش محمد قهرمان، ج ۲ (غزلیات: ت ـ خ) - صائب تبریزی - تصویر ۶۰۱

نظرات