
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۳۱۴
۱
ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟
پشت نتوان بهر زخم خار بر گلزار داد
۲
چون مرا می سوختی آخر به داغ دور باش
چون سپند اول نبایستی به محفل بار داد
۳
بهر دنیا با خسیسان چرب نرمی مشکل است
بوسه بهر گنج نتوان بر دهان مار داد
۴
از دم گرم توکل می شود صاحب چراغ
هر که پشت خویش چون محراب بر دیوار داد
۵
شکوه مغرور ما بر خامشی آورد زور
هر قدر ما را سپهر سنگدل آزار داد
۶
آن که می بخشد به خون مرده صائب زندگی
می تواند بخت ما را دیده بیدار داد
تصاویر و صوت


نظرات