
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۴۵
۱
زخم گل آب از نوای آبدارم میکشد
شور بلبل خجلت از جوش بهارم میکشد
۲
از مروت نیست مجنون مرا عاقل شدن
در سر هر کوچه طفلی انتظارم میکشد
۳
گرچه دامن بر ثمر چون سرو و بید افشاندهام
همچنان سنگ ملامت زیر بارم میکشد
۴
وحشیی کز سایه خود خانه میسازد جدا
این قدر دنبال خود یارب چه کارم میکشد؟
۵
روی سختی کز دل چون آهن او دیدهام
گر شوم در سنگ پنهان، چون شرارم میکشد
۶
شد نمایان زخمم از سیر خیابان بهشت
دل به سیر کوچه باغ زلف یارم میکشد
۷
چون توانم پای در دامن چو بیدردان کشید؟
خار صحرای ملامت انتظارم میکشد
۸
آن که دامن بر چراغ عمر من زد، این زمان
آستین بر گریه شمع مزارم میکشد
۹
صائب آن نخل برومندم که در فصل خزان
خون گل گردن ز جیب شاخسارم میکشد
تصاویر و صوت


نظرات