
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۴۵۲
۱
از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد
عاقل از بالای جاهل زردرویی می کشد
۲
قسمت دنیا ز اهل آخرت شرمندگی است
حق چو شد بی پرده، باطل زردرویی می کشد
۳
در پری بیش است خجلت کاسه دریوزه را
ماه نو چون گشت کامل زردرویی می کشد
۴
آبروی خاکساری از گهر افزونترست
بحر پرگوهر ز ساحل زردرویی می کشد
۵
رنگ در خونم نماند ازبس که کاهیدم زعشق
صید من از تیغ قال زردرویی می کشد
۶
چون چراغ صبح می میرد برای خامشی
بس کز آن رو شمع محفل زردرویی می کشد
۷
شرم همت بین که با بخشیدن سربی دریغ
همچنان از داس، حاصل زردرویی می کشد
۸
می کند پیوند بی نسبت عزیزان را ذلیل
برگ سبز از دست سایل زردرویی می کشد
۹
نیست تا آیینه، هر زشتی بود صائب نکو
از دل آگاه، غافل زردرویی می کشد
تصاویر و صوت


نظرات