
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۶۲۵
۱
تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
تا به زانو پایم از خواب گران در سنگ بود
۲
عاجزان را رحمت حق پرده داری می کند
بودم از صیاد ایمن تا شکارم لنگ بود
۳
سرمه خواب گران در چشم پر خون داشتم
بستر و بالین من چون لاله تا از سنگ بود
۴
از صفای سینه در چشمم جهان تاریک شد
دیو یوسف بود تا آیینه ام در زنگ بود
۵
عدل ایزد بر گرفت از من عذاب قبر را
بس که بر من چار دیوار عناصر تنگ بود
۶
بود در قید محبت تا دلم خود را شناخت
از حلاوت این شکر دایم اسیر تنگ بود
۷
آهنم روزی که منزل داشت در دل سنگ را
چون جرس آوازه ام فرسنگ در فرسنگ بود
۸
نیست صائب همچو طوطی قالبی گفتار ما
بلبل ما در حریم بیضه سیر آهنگ بود
تصاویر و صوت

نظرات