
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۲۷۵۰
۱
دل به دارالامن حیرت نه به آسانی رسید
داد جان این صید بسمل تابه حیرانی رسید
۲
مزد تسلیم است دارد عشق اگر قربانیی
گشت چون تسلیم اسماعیل، قربانی رسید
۳
چون رسد وقت رهایی قفل می گردد کلید
خواب در آخر به داد ماه کنعانی رسید
۴
قامت خم مرکب چوگانی راه فناست
عذر را بر طاق نه، چون اسب چوگانی رسید
۵
در کنار مادر افتاد از گریبان لحد
هر که را اینجا فزون آزار جسمانی رسید
۶
پاک از گرد علایق شو که شبنم زین چمن
در وصال آفتاب از پاکدامانی رسید
۷
خاک صحرای قناعت در مذاقش شد شکر
مور ما تا بر سر خوان سلیمانی رسید
۸
نیست صائب مومیایی جز شکست خویشتن
شیشه دل را شکستی کز تن آسانی رسید
تصاویر و صوت

نظرات