
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۰۲۵
۱
اگرچه شمع کافوری خرد در خانه میسوزد
چراغ از چشم شیران بر سر دیوانه میسوزد
۲
ز بیم بازگشت حشر دل جمع است عاشق را
که فارغ از دمیدن میشود چون دانه میسوزد
۳
شعار حسن تمکین، شیوه عشق است بیتابی
به پایان تا رسد یک شمع صد پروانه میسوزد
۴
به فکر کلبه تاریک ما هرگز نمیافتد
چراغ آشنارویی که در هر خانه میسوزد
۵
ز شمع انجمن آموز آیین وفاداری
که تا دارد نفس بر تربت پروانه میسوزد
۶
اگرچه در حریم اهل تقوی شمع محرابم
همان دل در هوای گوشه میخانه میسوزد
۷
نمیدانم چه حال از عشق او دارم، همین دانم
که بیش از آشنا بر من دل بیگانه میسوزد
۸
زهر انگشت مرجان بحر شمع عالمافروزی
برای جستن آن گوهر یکدانه میسوزد
۹
مگر از سیلی باد خزان صائب خبر دارد
که شمع لاله و گل سخت بیتابانه میسوزد
تصاویر و صوت



نظرات
علیرضا آرام