صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۱۹۶

۱

دل از مژگان خواب‌آلود در زنهار می‌آید

بلای جان بود تیغی که لنگردار می‌آید

۲

میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را

سر همت بلندان خود به پای دار می‌آید

۳

ندارد جنگ با هم شیوه مستوری و مستی

ز جوش می به گوشم بانگ استغفار می‌آید

۴

ز قید صد گره در یک گره می‌افکند خود را

کسی کز حلقه تسبیح در زنار می‌آید

۵

تو چون طفلان ز وصل گل به دیدن نیستی قانع

وگرنه کار در از رخنه دیوار می‌آید

۶

خلاصی از ملامت نیست سرگرم محبت را

سر خورشید هرجا رفت بر دیوار می‌آید

۷

محال است این که داغ لاله‌رویان در جگر ماند

گل رنگین به سیر گوشه دستار می‌آید

۸

نواسنجی که در دل زخم خاری دارد از غیرت

به جای ناله خون گرمش از منقار می‌آید

۹

سخن را صاف خواهی، لوح دل را صاف کن صائب

که از آیینه طوطی بر سر گفتار می‌آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد سوم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۱۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۳۳

نظرات