
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۲۴۷
۱
نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
گره ناز بر آن بند قبا می افتد
۲
در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند
که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟
۳
چشم مخمور تو بیماری نازی دارد
که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد
۴
در ته خاک همان گردش خود را دارد
آسیایی که در او آب بقا می افتد
۵
پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است
که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
تصاویر و صوت


نظرات