
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۰۵
۱
منعم از خواب عدم تیره روان برخیزد
هر که شب سیر خورد صبح گران برخیزد
۲
شکر هنگام شکایت به زبان می آرم
سبزه از آتش من جای دخان برخیزد
۳
پرده بردار ز رخسار که چون طوطی مست
زنگ از آیینه من بال فشان برخیزد
۴
دلبری نیست به ابروی کج و قامت راست
بی کماندار چه از تیر و کمان برخیزد؟
۵
همه بر جای خود ای تازه نهالان چمن
بنشینید که آن سرو روان برخیزد
۶
ای که چون غنچه به شیرازه خود می نازی
باش تا سلسله جنبان خزان برخیزد
۷
بر سر تربت هرکس گذری، چون نرگس
تا قیامت دل و چشم نگران برخیزد
۸
باده سی شبه باید، که ز آیینه دل
زنگ سی روزه ماه رمضان برخیزد
۹
هر که را سیر مقامات بود در خاطر
به که چون نی ز زمین بسته میان برخیزد
۱۰
از خزان زیر و زبر گشت گلستان صائب
شبنم ما نشد از خواب گران برخیزد
۱۱
صائب این آن غزل عارف روم است که گفت
چون عیان جلوه دهد چهره، گمان برخیزد
تصاویر و صوت

نظرات