
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۴۹۸
۱
با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
آتشم را ننشاندند و به آبم دادند
۲
نمک شوری بختم به جگر افشاندند
تکیه بر بسر آتش چو کبابم دادند
۳
خنده بیغمی و گریه شادی بردند
جگر تشنه و مژگان پرآبم دادند
۴
حاش لله که بیابد گهرم آب قبول
منم آن قطره که واپس به سحابم دادند
۵
نیستم خال، بر آتش چه نشاندند مرا؟
نیستم زلف، چرا اینهمه تابم دادند؟
۶
صلح در ذایقه ام باده لب شیرین است
بس که عادت به می تلخ عتابم دادند
۷
من جدا می روم و خرقه پشمینه جدا
تا ز خمخانه تجرید شرابم دادند
۸
چون نلرزم به سر هر نفسی همچو حباب؟
خانه ای تنگتر از چشم حبابم دادند
۹
فکر من همچو ظفرخان همه باشد به صواب
صائب از مبداء فیاض خطابم دادند
تصاویر و صوت

نظرات