
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۵۹۶
۱
حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
چشم آیینه کجا سیر ز تمثال شود؟
۲
بهره خواجه ز اسباب به جز محنت نیست
عرق از بار گران قسمت حمال شود
۳
تا نمیرد، ز تردد نکشد پای حریص
راحت مور در آن است که پامال شود
۴
می دود بس که پی خرمن مردم چشمت
پوست وقت است بر اندام تو غربال شود
۵
چون شب تار به یک روز سیه می سازی
گر ترا روی زمین نامه اعمال شود
۶
به شکستی که ز دوران رسد آزرده مباش
که قفس چون شکند شهپر اقبال شود
۷
مصلحت نیست ز شیرین سخنان خاموشی
زنگ آیینه بود طوطی اگر لال شود
۸
طلب دل مکن از زلف که سر می بازد
دزد را هرکه شب تار به دنبال شود
۹
صائب از چرخ همین کام تمنا دارد
که سرش در قدم سرو تو پامال شود
تصاویر و صوت

نظرات