
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۲۵
۱
چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
مژه عاشق بیتاب بهم می آید
۲
خون گرم است علاج دهن شکوه زخم
رخنه دل ز می ناب بهم می آید
۳
خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است
به سبکدستی سیلاب بهم می آید
۴
در دل صاف نماند اثر تیغ زبان
زخم این آینه چون آب بهم می آید
۵
صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین
لب خمیازه محراب بهم می آید
تصاویر و صوت


نظرات