صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۶۷۸

۱

ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد

زمین سوخته روشن به یک شرر گردد

۲

چنان که می شود آتش بلند از دامن

ز نامه شوق ملاقات بیشتر گردد

۳

بود حلاوت عشاق در گرفتاری

ز بند، حوصله نی پر از شکر گردد

۴

شود ز هاله کمربسته حسن ماه تمام

ز طوق فاختگان سرو دیده ور گردد

۵

خط مسلمی آفت است گمنامی

سیاه روز عقیقی که نامور گردد

۶

ز دست دامن آوارگی مده زنهار

که تنگ دامن صحرا ز راهبر گردد

۷

غریب نیست شود مشک، اشک خونینش

ز دور خط تو هر دیده ای که برگردد

۸

به زیر پای کسی کز سر جهان خیزد

فلک چو سبزه خوابیده پی سپر گردد

۹

حضور صافدلان زنگ می برد از دل

که آب، سبز محال است در گهر گردد

۱۰

عرق به دامنم از چهره پاک خواهد کرد

ز اشتیاقم اگر یار باخبر گردد

۱۱

مکن به ریختن خون ز چشم تر امساک

که خون مرده دلان خرج نیشتر گردد

۱۲

دلم ز چین جبینش چو بید می لرزد

سفینه مضطرب از موجه خطر گردد

۱۳

شود گشادگیش قفل بستگی صائب

ز هر دری که گدا ناامید برگردد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۱۳
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۱۱۴

نظرات