
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۶۹۴
۱
مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد
ز صیقل آینه هرچند پاک می گردد
۲
بود ز جانوران پاک هرچه زنده بود
بغیر نفس که چون مرد، پاک می گردد
۳
بغل گشاده بهشت آیدش به استقبال
ز درد فقر دل هرکه چاک می گردد
۴
ز خلق خوش چه عجب گر ملک شود آدم؟
که خون ز مشک شدن نیز پاک می گردد
۵
برآورد ز گریبان چرخ سر صائب
سری که در قدم عشق تو خاک می گردد
تصاویر و صوت

نظرات