
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۷۰۴
۱
نمرده، عمر کسی جاودان نمیگردد
خراب تا نشود این دکان نمیگردد
۲
چنان ز قید تعلق سبک برآمدهام
که از خمار سر من گران نمیگردد
۳
مرا بس است همین آبرو که سجده من
غبار خاطر آن آستان نمیگردد
۴
ز بس که شکوه خونین به روی هم فرش است
چو غنچه در دهن من زبان نمیگردد
۵
تو از گداز سخن چون هلال تا نشوی
زبان خامه ثریافشان نمیگردد
۶
گرانی و سبکی گرچه ضد یکدگرند
کسی سبک نشود تا گران نمیگردد
۷
هزار سبحه تزویر هست در گردش
در آن حریم که رطل گران نمیگردد
۸
فلک نمیکشدت چون کمان به جانب خود
ز بار درد قدت تا کمان نمیگردد
۹
کدام قافله پا مینهد به وادی عشق
که ذرهذره چو ریگ روان نمیگردد
۱۰
اگرچه بلبل این باغ نغمهپرداز است
حریف صائب آتشزبان نمیگردد
تصاویر و صوت

نظرات