صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۷۱۱

۱

جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد

که دیده پسته که از خود شکر برون آرد؟

۲

فغان که طوق گلوگیر عشق، قمری را

امان نداد که از بیضه سر برون آرد

۳

دل از عزیزی غربت نمی توان برداشت

ز گوهر آب محال است سر برون آرد

۴

برون نمی رود از مجمر تو نکهت عود

ز محفل تو کسی چون خبر برون آرد؟

۵

به روی سخت توان خرده از بخیل گرفت

که آهن از دل خارا شرر برون آرد

۶

اگر ز کنج قناعت قدم برون ننهی

چو عنکبوت ترا رزق پر برون آرد

۷

تو بیجگر کنی اندیشه از اجل، ورنه

ز شوق راه فنا مور پر برون آرد

۸

هزار ناخن تدبیر غوطه زد در خون

که تا ز عقده زلف تو سر برون آرد

۹

همان ز شوق دل خویش می خورد صائب

اگر ز جیب گهر رشته سر برون آرد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۲۸
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۰۱

نظرات