صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۸۲۴

۱

لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد

تبسم تو در آب گهر شکر ریزد

۲

اگر ز سوز دل خود حکایتی گویم

ز چشم شعله، روان گریه شرر ریزد

۳

نظر ز سوزن مژگان یار می دوزم

به چشم آبله ام چند نیشتر ریزد؟

۴

اگر فتد به غلط راه بر گلستانت

ز شاخ گل به سرت عندلیب زر ریزد

۵

مرا به خلوت شرم و حجاب او مبرید

به جوی شیر چه لازم کسی شکر ریزد؟

۶

صدف نیم که دهن واکنم به ابر بهار

به جای قطره اگر بر لبم گهر ریزد

۷

ستم به قدر هنر می کشند اهل هنر

به شاخ، سنگ به اندازه ثمر ریزد

۸

به روی بحر توکل نه آن سبکسیرم

که شیشه در ره من موجه خطر ریزد

۹

دم مسیح و لب خضر خاک می بوسند

چو زلف جوهر تیغ تو تا کمر ریزد

۱۰

چنان به درد بگریم ز کاوش مژه اش

که خون مرگ ز مژگان نیشتر ریزد

۱۱

نظر ز چهره شیرین یار می پوشد

به روی آینه تا کی کسی گهر ریزد؟

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۸۱

نظرات

user_image
. دکتر شکوهی
۱۳۹۹/۰۸/۰۶ - ۱۴:۵۴:۲۰
لَخت «به شاخ، سنگ به اندازه ثمر ریزد» بی‌معنی است. اَزیرا که به شاخه به اندازه و مقدار ثمر (:میوه) سنگ می‌زنند، نه این که سنگ می‌ریزند!اگر کسی از نسخه خطی دارد این لَخت را بنگرد و درست کند.