صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۸۴۴

۱

ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد

ز عارض تو چراغ بهار روشن شد

۲

چراغ گل که از وچشم باغ روشن بود

ز شرم روی تو پنهان به زیر دامن شد

۳

مرا پریدن چشم است نامه اعمال

که صبح محشر من آن بیاض گردن شد

۴

به چشم روزنه اش دایم آب می گردد

زآفتاب تو هرخانه ای که روشن شد

۵

کنون که چاک گریبان گذشت از دامن

مرا ازین چه که مژگان به چشم سوزن شد

۶

ز آشنائی آن زلف دست کوته دار

که کوه طاقت من سنگ این فلاخن شد

۷

امان نمی دهد انکار عشق زاهد را

بس است راه غنیم کسی که رهزن شد

۸

به تازیانه غیرت سری برآراز خاک

که دانه سبز شد وخوشه کردوخرمن شد

۹

خوشم به سینه صد چاک چون قفس صائب

که دام عیش بودخانه ای که روزن شد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۹۱

نظرات