صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۸۴۶

۱

زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد

کباب را زنمک شوق آتش افزون شد

۲

شدم به بتکده از کعبه سر برآوردم

مرا کلید در بسته نعل وارون شد

۳

نرفت از دل من خارخار عشق برون

غبار هستی من گردباد هامون شد

۴

ز چوب نرمی من مهربان شدند اغیار

اگر زعشق دد ودام رام مجنون شد

۵

ازان محیط گرامی همین خبر دارم

که همچو موج عنانم ز دست بیرون شد

۶

ز نیش چاشنی جوی شهد می یابد

ز خارخار محبت دلی که پر خون شد

۷

ازان زمان که مرا عشق زیر بال آورد

اگر به جغد فکندم نظر همایون شد

۸

به هرزمین که کنی سایه سرسری مگذر

که از فشردن پا سرو باغ موزون شد

۹

نماند گوهر ناسفته در محیط فلک

ز بس که از دل من آه سوی گردون شد

۱۰

میار سرزگریبان خم برون صائب

که علم حکمت ازوکشف بر فلاطون شد

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۲۹۲

نظرات