صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۱۱

۱

به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند

هزار عقد گهر با لب خموش برند

۲

به حرف وصوت مکن وقت خود غبارآلود

که فیض آینه از طوطی خموش برند

۳

بر آن گروه حلال است سیر این گلشن

که همچو غنچه زبان آورند وگوش برند

۴

چنان ربوده اطوار بیخودان شده ام

که من ز هوش روم هر که را ز هوش برند

۵

غبار صدفدلان است کیمیای وجود

ز باده فیض حریفان دردنوش برند

۶

ز پای خم نرود پای من به سیر بهشت

مگر به عرصه محشر مرا به دوش برند

۷

چه مهر برلب دریاتوان زد از گرداب

به داغ از سردیوانگان چه جوش برند

۸

یکی هزار شود هوش من ز باده ناب

مگر به جلوه ساقی مرا ز هوش برند

۹

به بزم غیر دل خویش می خورد عاشق

چو بلبلی که به دکان گلفروش برند

۱۰

چنین که حسن تو بیخود شد از نظاره خود

مگر ز خانه آیینه اش به دوش برند

۱۱

کجاست مطرب آتش ترانه ای صائب

که زاهدان همه انگشتها به گوش برند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۲۴
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۵۲

نظرات