
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۳۹۴۲
۱
کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند
که تخم سوخته را ابر داغ تازه کن
۲
کجاست سوختگان را دماغ خودسازی
به ناخن دگران لاله داغ تازه کند
۳
درین بهار که صد جامه خار گردانید
نشد که جامه خودسروباغ تازه کند
۴
دماغ سافی ما می خورد ز جیحون آب
مگر به خون جگر، دل دماغ تازه کند
۵
ز خط سیه نشودروز آتشین رویی
که داغ کهنه ما را به داغ تازه کند
۶
دلی که داغ نهان نیست مجلس افروزش
دماغ خود به کدامین ایاغ تازه کند
۷
ز داغ سینه من آب وتاب دیگر یافت
که تازه رویی گل جان باغ تازه کند
۸
درین صحیفه من آن خامه سیه روزم
که مغز خشک به دودچراغ تازه کند
۹
دمی که صائب ازوبوی صدق می آید
چوباد صبح جهان را دماغ تازه کند
تصاویر و صوت

نظرات