صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۳۹۴۷

۱

مرا همیشه دل از وصل یار می شکند

سبوی من به لب جویبار می شکند

۲

چه نسبت است به فرهاد جان سخت مرا

که درد من کمر کوهسار می شکند

۳

مده میان بلا را درین محیط از دست

که چون سفینه رود بر کنار می شکند

۴

به وعده گل بی خار او مرو از راه

که خار در جگر انتظار می کشند

۵

چو بید قامت من شد دوتا ز بی ثمری

اگر ز جوش ثمر شاخسار می شکند

۶

به دور خط لب لعل تو شد خراباتی

چه توبه ها که به فصل بهار می شکند

۷

نمی خرند متاعی که نشکنند او را

نیم غمین که مرا روزگار می شکند

۸

ز ترکتاز فلک ایمنند تیره دلان

که زنگی آینه بی غبار می شکنند

۹

چنان ز گردش آن چشم سرخوشم صائب

که از مشاهده من خمار می شکند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۴۱

نظرات