صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۰۱۵

۱

دو چشم شوخ ترا دیده‌بان نمی‌باید

که آهوان حرم را شبان نمی‌باید

۲

شکوه حسن تو راه نگاه را بسته است

گل‌عذار ترا دیده‌بان نمی‌باید

۳

نگاه حسرت اگر دست و پای گم نکند

برای عرض تمنا زبان نمی‌باید

۴

چه حاجت است به تدبیر، عقلِ مجنون را

درخت بادیه را باغبان نمی‌باید

۵

سبکروان هوس را نظر به منزل نیست

برای تیر هوایی نشان نمی‌باید

۶

بس است گَردِ یتیمیِ لباسِ گوهرِ من

مرا لباس دگر در جهان نمی‌باید

۷

چه حاجت است به تحصیل علم، عارف را

ز خود برآمده را نردبان نمی‌باید

۸

بس است نامهٔ پروانه، بوی سوختگی

به عرض حال، مرا ترجمان نمی‌باید

۹

رفیق، در سفر آب و گل ضرور بود

برای رفتنِ دل، کاروان نمی‌باید

۱۰

بس است نغمهٔ صائب گره‌گشای چمن

نسیمِ صبح درین گلستان نمی‌باید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۳۷۳

نظرات