صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۱۸۳

۱

مخمور را نگاه تو سرشار می‌کند

بدمست را عتاب تو هشیار می‌کند

۲

آیینه را که مست شکر خواب حیرت است

مژگان شوخ چشم تو بیدار می‌کند

۳

خال تو هر زمان به دلی می‌کند قرار

این نقطه بین که دور چو پرگار می‌کند

۴

هر عزلتی مقدمه کثرتی بود

یوسف ز چاه روی به بازار می‌کند

۵

دل می‌خورد ز حرف سبک خون خویش را

این شاخ را شکوفه گرانبار می‌کند

۶

از بس که دید آینه من ندیدنی

جوهر بدل به سبزه زنگار می‌کند

۷

خورشید هرکجا که دچار تو می‌شود

از انفعال روی به دیوار می‌کند

۸

شستند گرد پنبه حلاج را به خون

زاهد همان عمارت دستار می‌کند

۹

حیرت مرا ز هر دو جهان بی‌نیاز کرد

این خواب کار دولت بیدار می‌کند

۱۰

بلبل ز ناله فاخته از گفتگوی ماند

صائب همان حدیث تو تکرار می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۴۵۲
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۲۰۶

نظرات