
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۲۹۲
۱
دل ساده در قلمرو صورت نمیشود
تا نقش هست آینه خلوت نمیشود
۲
یوسف شد از گواه لباسی عزیزتر
تهمت حریف دامن عصمت نمیشود
۳
ابر تنک نهان نکند آفتاب را
در دل نهفته داغ محبت نمیشود
۴
افسردگی ز هرکه به داغ جنون نرفت
سرگرم از آفتاب قیامت نمیشود
۵
با چشم روشن آینه زنگ بستهای است
تا آدمی ز اهل بصیرت نمیشود
۶
از ریگ تشنگی نبرد سیل نوبهار
چشم حریص سیل ز نعمت نمیشود
۷
آه ندامتی است که خون میچکد از او
از عمر آنچه صرف عبادت نمیشود
۸
گوهر فشاند گرد یتیمی ز روی خویش
دل خالی از غبار کدورت نمیشود
۹
هرکس که چون گهر ز صدف گوشهای گرفت
خاشاک چارموجه کسرت نمیشود
۱۰
صائب نمیرود به فسون کجروی ز مار
هموار بد گهر به نصیحت نمیشود
تصاویر و صوت


نظرات