
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۴۹
۱
هر شیشه دلی حوصله شور ندارد
عریان جگر خانه زنبورندارد
۲
در پله معراج رسد گوی ز چوگان
از دار محابا سر منصور ندارد
۳
نادان که کند دعوی دانش بر نادان
زشتی است که شرم از نظر کورندارد
۴
زد غوطه به خون برلب هر کس زدم انگشت
این غمکده یک خاطر مسرور ندارد
۵
از دیده بیناست غرض دیدن خوبان
پوشیده به آن چشم که منظور ندارد
۶
ز اندوختن دانه دل سیر نگردد
در حرص کمی خال تو از مور ندارد
۷
صائب سخن سبز بود زنده جاوید
فیروزه من کان نشابورندارد
تصاویر و صوت

نظرات