
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۳۵۴
۱
بیگانه معنی لب خاموش ندارد
خالی بود آن ظرف که سرپوش ندارد
۲
دعوی ثمر پیشرس خامی فکرست
می پخته چو گردید سر جوش ندارد
۳
آنجا که بود بیخبری انجمن آرا
هر کس که دم از عقل زند هوش ندارد
۴
آهوی ترا گرد خط از جای نیانگیخت
این خواب گران دیده خرگوش ندارد
۵
از عرض تجلی نشود کار به دل تنگ
آیینه غم تنگی آغوش ندارد
۶
بالین طلبان در خم دارند چو منصور
ورنه سر عاشق خبر از دوش ندارد
۷
صائب ز تماشای چمن چون نگریزد
این غمکده یک سرو قباپوش ندارد
تصاویر و صوت

نظرات