صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۳۹۶

۱

با کعبه پرستار ترا کار نباشد

آیینه ما روی به دیوار نباشد

۲

مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی

مستی به پریشانی دستار نباشد

۳

از کوچه زخم است ره کعبه مقصود

دوزخ به ازان سینه که افگار نباشد

۴

چون مهر به راز دل هرذره رسیدیم

یک نقطه ندیدیم که در کار نباشد

۵

نادیدنی از اهل جهان چند توانی دید

آیینه چرا تشنه زنگار نباشد

۶

جان در تن کس نرگس بیمار تو نگذاشت

ای وای اگر چشم تو بیمار نباشد

۷

باغی که در او بلبل آتش نفسی هست

محتاج به خارسردیوار نباشد

۸

مکتوب مرا در بغل خود که گذارد

در کوی توگر رخنه دیوار نباشد

۹

شدگوش صدف پرگهراز فکرتو صائب

بالاترازین رتبه گفتار نباشد

تصاویر و صوت

نظرات