صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۴۱۴

۱

تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند

در سینه من داغ مکرر سپر افکند

۲

من خرده جان را چو شرر باختم اینجا

پروانه درین راه اگر بال و پر افکند

۳

تا سبزه وگل هست ز می توبه حرام است

نتوان غم دل را به بهار دگر افکند

۴

دستی که به آرایش زلف سخن آموخت

اخگر نتواند ز گریبان بدر افکند

۵

در دامن تسلیم در آویز که چون تاک

هردم نتوان دست به شاخ دگر افکند

۶

از هیچ دلی نیست که اگاه نباشم

از بس که مرا درد طلب دربدر افکند

۷

هنگامه ارباب سخن چون نشود گرم

صائب سخن از مولوی روم در افکند

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۶۱

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۷/۰۸/۱۰ - ۱۲:۵۰:۴۳
با سلام در بیت : دستی که به آرایش زلف سخن آموخت زلفت صحیح است که از قلم افتاده است