
صائب تبریزی
غزل شمارهٔ ۴۴۳۲
۱
کی پیچ وخم از طبع هوسناک برآید
این ریشه محال است ازین خاک برآید
۲
ازصافی سرچشمه شود آب روان صاف
دل پاک چو گردید نفس پاک برآید
۳
پر نور کند چون نفس صبح جهان را
آهی که به صدق از جگر چاک برآید
۴
بر بیغمی باده انگوردلیل است
اشکی که ز شادی ز رگ تاک برآید
۵
قارون گرانجان سبک از خاک برآمد
تا دانه ما کی ز ته خاک برآید
۶
از گریه گره گر ز رگ تاک شود باز
غم نیز به اشک از دل غمناک برآید
۷
نتوان عرق از سنگ گرفتن به فشردن
ابرام محال است به امساک برآید
۸
کوته بود از دامن رعنایی آن سرو
گر آه جگر سوز به افلاک برآید
۹
صائب سخنی کز دل بی مغز تراود
دودی است که از بوته خاشاک برآید
تصاویر و صوت


نظرات