صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۴۹۳

۱

بغیر خط که ز روی لطیف یار برآید

ز آب آینه نشنیده کس غبار برآید

۲

ز آه گرم چه پرواست آهنین دل او را

که تیغ از آتش سوزنده آبدار برآید

۳

ز رشک آن لب یاقوت رنگ لعل بدخشان

چو لاله از جگر سنگ داغدار برآید

۴

غنی است فکر گلو سوز من ز سلسله جنبان

به پای خویشتن از سنگ این شرار برآید

۵

توان نهاد به دل تا به چند دست تهی را

غریب نیست اگر آتش از چنار برآید

۶

مرا به زخم زبان دل تهی ز عشق نگردد

کجا به سوزن تدبیر خارخار برآید

۷

شکست رنگ گل از روی آفتاب مثالت

چگونه خاک نشین با فلک سوار برآید

۸

عطای ساقی اگر باده را سبیل نسازد

ز دست کوته ما چون سبو چه کار برآید

۹

نمی توان دل روشن درست برد ز دنیا

چگونه آینه سالم ز زنگبار برآید

۱۰

ز مال رشته طول امل گسسته نگردد

کجا به گنج گهر پیچ وخم ز مار برآید

۱۱

بر آید اختر من صائب از وبال زمانی

که تخم سوخته از خاک در بهار بر آید

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور ج ۱ - صائب تبریزی - تصویر ۶۴۵
دیوان صائب تبریزی- به کوشش محمد قهرمان،، غزلیات (د)، جلد چهارم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۵۹۹

نظرات