صائب تبریزی

صائب تبریزی

غزل شمارهٔ ۴۵۵۲

۱

پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار

در سواری می رسد فیض نگین نامدار

۲

همت دریادلان ظاهر به دولت می شود

در بلندی گوهر افشان می شود ابر بهار

۳

برگ را در بر گریزاز خودفشاندن جود نیست

درهم و دینار را در زندگانی کن نثار

۴

از زر و گوهر تهی چشمان نمی گردند سیر

نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار

۵

دل سیاهان را چه سود از طره دستار زر؟

گور ظلمانی نگردد روشن از شمع مزار

۶

غافل از وقت زوال خود زسر گرمی شده است

آن که چون خورشید می نازد به اوج اعتبار

۷

جوشن داود گردد سینه چون پر رخنه شد

دل دونیم از درد چون گردید، گردد ذوالفقار

۸

از بدان نیکی، بدی از نیکوان شایسته نیست

راستی عیب نمایان می شود در تیر مار

۹

هر که صائب بار دوش خلق گردد چون سبو

در شکستش سنگ می بندد کمر در کوهسار

تصاویر و صوت

دیوان صائب تبریزی - به کوشش محمد قهرمان، غزلیات (ذ-م)، جلد پنجم - محمدعلی صائب تبریزی - تصویر ۱۱
دیوان صائب تبریزی (مطابق نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ ه. ق، به خاط صائب از مجموعه شخصی) به اهتمام جهانگیر منصور  ج ۲ - صائب تبریزی - تصویر ۳۲۱

نظرات